به پیشنهاد دوستان گل یه پست مشاعره گذاشتم .
زیاد جدی نگیرید مشاعره رو چون هدف خندیدن هستش هر کس هر جور دوست داره میتونه
شعر بگه، منظور اینکه لازم نیست حتما ادبی باشه
نظرات شما عزیزان:
mohammad
ساعت20:48---14 فروردين 1391
مرو ای دوست مرو ای دوست
مرو از دست من ای یار که منم زنده به بوی تو
به گل روی تو
مروای دوست مرو ای دوست
بنشین با من و دل بنشین تا برسم مگر
به شب موی تو
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من
تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنم
با غم تو
مرو از دست من ای یار که منم زنده به بوی تو
به گل روی تو
مروای دوست مرو ای دوست
بنشین با من و دل بنشین تا برسم مگر
به شب موی تو
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من
تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنم
با غم تو
HoSsEiN
ساعت19:07---27 اسفند 1390
اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم
گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم
اگر چه چهره به پشت هزار پرده بپوشی
توئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم
چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی
گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم
فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک
چگونه بار امانت نشانده اند به دوشم
چنان به خمر و خمار تو خوابناکم و مدهوش
که مشکل آورد آشوب رستخیز به هوشم
صلای عشق به گوشم سروش داده به طفلی
هنوز گوش به فرمان آن صلای سروشم
تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز
گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم
غزلی زیبا از استاد عشق شهریار
دلم نیومد همشو ننویسم!!
گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم
اگر چه چهره به پشت هزار پرده بپوشی
توئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم
چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی
گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم
فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک
چگونه بار امانت نشانده اند به دوشم
چنان به خمر و خمار تو خوابناکم و مدهوش
که مشکل آورد آشوب رستخیز به هوشم
صلای عشق به گوشم سروش داده به طفلی
هنوز گوش به فرمان آن صلای سروشم
تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز
گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم
غزلی زیبا از استاد عشق شهریار
دلم نیومد همشو ننویسم!!
mohammad
ساعت21:38---14 اسفند 1390
زهی عشق،زهی عشق که ماراست خدایا
چه نغز است و چه خوب است،چه زیباست خدایا
چه گرمیم،چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
چه نغز است و چه خوب است،چه زیباست خدایا
چه گرمیم،چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
مرادی
ساعت16:56---13 اسفند 1390
مُردم از درد و نمی آيی به بالينم هنوز
مرگ خود می بينم و رويت نمی بينم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنايان از سرم
شمع را نازم كه می گريد ببالينم هنوز
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گريخت
غم نمی گردد جدا از جان مسكينم هنوز
مرگ خود می بينم و رويت نمی بينم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنايان از سرم
شمع را نازم كه می گريد ببالينم هنوز
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گريخت
غم نمی گردد جدا از جان مسكينم هنوز
حامد صالحی
ساعت21:49---11 اسفند 1390
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام
شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام
از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار
کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام
شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام
از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار
کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام
mohammad
ساعت20:53---10 اسفند 1390
نی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید
پرده هایش پرده های ما درید
مرادی
ساعت11:39---10 اسفند 1390
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟
م.حسینی
ساعت23:29---8 اسفند 1390
نگه بر جهد وصل ما نکرد و شکوه مارا نیست
که بر جهد از پی سودا ، هوادار اینچنین باید
من و باطل دویدن ها،تو و رخ برکشیدن ها
که عاشق را چنان زیبنده ویار اینچنین باید
که بر جهد از پی سودا ، هوادار اینچنین باید
من و باطل دویدن ها،تو و رخ برکشیدن ها
که عاشق را چنان زیبنده ویار اینچنین باید
mohamad
ساعت10:19---8 اسفند 1390
الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم
چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟
چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟
از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟
چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟
از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
مرادی
ساعت19:34---6 اسفند 1390
هر کجا رفتیم داغی بر دل ما تازه شد
سوخت آخر جنس ما از گرمی بازارها
سوخت آخر جنس ما از گرمی بازارها
mohammad
ساعت19:22---5 اسفند 1390
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
مرادی
ساعت19:04---4 اسفند 1390
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشـــت آنچه باقی بود آن هم در پشیمانی گذشت
mohammad
ساعت20:16---3 اسفند 1390
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
م.حسینی
ساعت10:33---2 اسفند 1390
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
mohamad
ساعت20:46---1 اسفند 1390
ala ya ayoha saghi aderkasan wa navelha ke eshgh asan nemud aval vali oftad moshkelha
HoSsEiN
ساعت11:58---24 بهمن 1390
اگر آن مه رخ [ایرانی] بدست آرد دل ما را
به لبخند "تر"ش بخشم تمام روح و معنا را
به لبخند "تر"ش بخشم تمام روح و معنا را
حامد صالحی
ساعت19:06---21 آذر 1390
من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا
یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
گر نه عشقت سایهٔ من شد چرا هر گه که من
روی بر تابم ازو پویان ز پس باشد مرا
هرنفس کانرا بیاد روزگار تو زنم
جملهٔ عالم طفیل آن نفس باشد مرا
هز رمان ز امید وصل تو دل خود خوش کنم
باز گویم نه چه جای این هوس باشد مرا
چون خیال خاکپایت مینبیند چشم من
بر وصال تو چگونه دست رس باشد مرا
"این شعر رو هم به عشق اربابم حسین(ع) نوشتم"
یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
گر نه عشقت سایهٔ من شد چرا هر گه که من
روی بر تابم ازو پویان ز پس باشد مرا
هرنفس کانرا بیاد روزگار تو زنم
جملهٔ عالم طفیل آن نفس باشد مرا
هز رمان ز امید وصل تو دل خود خوش کنم
باز گویم نه چه جای این هوس باشد مرا
چون خیال خاکپایت مینبیند چشم من
بر وصال تو چگونه دست رس باشد مرا
"این شعر رو هم به عشق اربابم حسین(ع) نوشتم"
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه ات از شیر گرفتی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم ...
(استاد عشق شهریار)
ادامه داشت ولی از حوصله ای بخش خارج بود دل نیومد تا اینجا شو ننویسم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه ات از شیر گرفتی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم ...
(استاد عشق شهریار)
ادامه داشت ولی از حوصله ای بخش خارج بود دل نیومد تا اینجا شو ننویسم
.::Ho3EiN::.
ساعت21:25---5 آذر 1390
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی چون دوستی سنگدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من از داغ فراق تو برآسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی
آهنگ به جان من دلسوخته کردی چون در دل من عشق بیفزود برفتی
انوری
حامد صالحی
ساعت16:29---2 آذر 1390
ملتی نیست به جز کفر محبت ما را
هیچ کیشی نتوان جست به از مطلب ما
"فروغی بسطامی"
هیچ کیشی نتوان جست به از مطلب ما
"فروغی بسطامی"
مرادی
ساعت11:47---2 آذر 1390
در اوّل چون شما بودیم ما هم
چو ما گردید در آخر، شما هم
چو ما گردید در آخر، شما هم
حامد صالحی
ساعت22:12---30 آبان 1390
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد
بود بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم که
شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
"می گویند این غزل در وصف اباعبدالله(ع) و شهدای کربلاست که حضرت حافظ سروده است."
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد
بود بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم که
شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
"می گویند این غزل در وصف اباعبدالله(ع) و شهدای کربلاست که حضرت حافظ سروده است."
حامد صالحی
ساعت22:11---30 آبان 1390
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد
بود بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم که
شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
"می گویند این غزل در وصف اباعبدالله(ع) و شهدای کربلاست که حضرت حافظ سروده است."
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد
بود بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم که
شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
"می گویند این غزل در وصف اباعبدالله(ع) و شهدای کربلاست که حضرت حافظ سروده است."
م.حسینی
ساعت21:22---29 آبان 1390
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهایی
ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعله رمیده خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهایی
ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعله رمیده خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش
در و دیوار به حال دل من زار گریست
هر کجا ناله ناکامی خود سر کردرم
(استاد عشق شهریار)
هر کجا ناله ناکامی خود سر کردرم
(استاد عشق شهریار)
ghahremani
ساعت15:08---27 آبان 1390
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب/به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
"حافظ"
"حافظ"
حامد صالحی
ساعت19:26---26 آبان 1390
روزی به درآیم من از این پرده ناموس
هرجا که بتی چون تو ببینم بپرستم
المنة لله که دلم صید غمی شد
کز خوردن غم های پراکنده برستم...
هرجا که بتی چون تو ببینم بپرستم
المنة لله که دلم صید غمی شد
کز خوردن غم های پراکنده برستم...
م.حسینی
ساعت22:50---24 آبان 1390
تو را همره شاهباز خیال
«ندانسته» بردم به «عرش جمال»
ز گلها بسی مایه انگیختم
به صد رنگ، طرح تو را ریختم
عروسانه بردم به قصری ز «نور»
نشاندم تو را بر سریر «بلور»
«ندانسته» بردم به «عرش جمال»
ز گلها بسی مایه انگیختم
به صد رنگ، طرح تو را ریختم
عروسانه بردم به قصری ز «نور»
نشاندم تو را بر سریر «بلور»
رضا
ساعت0:01---24 آبان 1390
ما بک دلگان خاک کف پای حسینیم
ما نسل به نسل عاشق و شیدای حسینیم
بی عشق حسین جامعه بیمار و ملول است
عاشق به حسین باش که فرزند رسول است
ما نسل به نسل عاشق و شیدای حسینیم
بی عشق حسین جامعه بیمار و ملول است
عاشق به حسین باش که فرزند رسول است
mehrnoosh
ساعت12:18---22 آبان 1390
آهويي دارم خوشگله فرار كرده ز دستم
دوريش برايم مشكله كاشكي اونو مي بستم
ميم ...
دوريش برايم مشكله كاشكي اونو مي بستم
ميم ...
ghahremani
ساعت23:23---21 آبان 1390
تجلی گه خود کرد خدا دیده مارا / در این دیده درآیید و ببینید خدا را
هیچکس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
وهمه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
وکسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست...
(مصدق)
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
وهمه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
وکسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست...
(مصدق)
حامد صالحی
ساعت13:39---20 آبان 1390
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
جامه تر،خرقه و سجاده شراب آلوده
آمد عشوه کنان مغبچه باده فروش
گفت بیدار شو ای،رهرو خواب آلوده
جامه تر،خرقه و سجاده شراب آلوده
آمد عشوه کنان مغبچه باده فروش
گفت بیدار شو ای،رهرو خواب آلوده
رضا
ساعت11:06---20 آبان 1390
شب آغاز هجرت تو شب در خود شکستنم بود
شب بی رحم رفتن تو شب از پا نشستنم بود
شب بی رحم رفتن تو شب از پا نشستنم بود
م.حسینی
ساعت22:14---19 آبان 1390
همیشه از خدا میخواستم برگشتنت را
نمرده تا ببینم لحظه ای خندیدنت را
کنارت روی پرچینها نشینم تا بدزدم
زسوی آسمان زیبا تماشا کردنت را
نمرده تا ببینم لحظه ای خندیدنت را
کنارت روی پرچینها نشینم تا بدزدم
زسوی آسمان زیبا تماشا کردنت را
رضا
ساعت23:19---17 آبان 1390
کفتر کشته پروندن نداره
تو خاک خون کشوندن نداره
کتاب کهنه که خوندن نداره
داره از تنهایی گریه ام میگیره
توی این شهر دیگه موندن نداره
تو خاک خون کشوندن نداره
کتاب کهنه که خوندن نداره
داره از تنهایی گریه ام میگیره
توی این شهر دیگه موندن نداره
حامد صالحی
ساعت19:55---16 آبان 1390
تا دل مسکین من در کار تست
آرزوی جان من دیدار تست...
"انوری"
آرزوی جان من دیدار تست...
"انوری"
لبخند خنجریست آغشته زهرناک
و اشک...
اشک
دانه تزویر زندگیست
(مصدق)
و اشک...
اشک
دانه تزویر زندگیست
(مصدق)
ghahremani
ساعت19:03---16 آبان 1390
نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل
که دل برداشتن کاریست مشکل
تورا می بینم ای گیسو پریشان در غبار یاد
تو با من مهربانتراز منی با من
تو با من مهربانی می کنی چون مهر
مهری مهربان با من...
(مصدق)
تو با من مهربانتراز منی با من
تو با من مهربانی می کنی چون مهر
مهری مهربان با من...
(مصدق)
.::Ho3EiN::.
ساعت20:28---14 آبان 1390
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
حافظ
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
حافظ
ghahremani
ساعت15:13---14 آبان 1390
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی ، من به خدا رسیده ام
تا تو به داد من رسی ، من به خدا رسیده ام
حامد صالحی
ساعت13:36---14 آبان 1390
من به حالی دیگرم از عشق ِ او،هرلحظه ای
زانکه او درحُسن،هرساعت به حالی دیگرست
"انوری"
زانکه او درحُسن،هرساعت به حالی دیگرست
"انوری"
.::Ho3EiN::.
ساعت0:25---14 آبان 1390
اگر با دل مهربان تو من بی وفا شده ام پشیمانم /اگر غیر تو در جهان به کسی آشنا شده ام پشمانم .
بیژن ترقی
بیژن ترقی
ghahremani
ساعت17:17---13 آبان 1390
ماه، دريا را به خود مي خواند و،
آب،
با كمندي، در فضاها ناپديد؛
دم به دم خود را به بالا مي كشيد .
جا به جا در راه اين دلدادگان
اختران آويخته فانوس ها .
گفتم اين دريا و اين يك ذره راه !
مي رساند عاقبت خود را به ماه !
من، چه مي گويم، جدا از ماه خويش
بين ما،
افسوس،
اقيانوسها ...
فریدون مشیری
آب،
با كمندي، در فضاها ناپديد؛
دم به دم خود را به بالا مي كشيد .
جا به جا در راه اين دلدادگان
اختران آويخته فانوس ها .
گفتم اين دريا و اين يك ذره راه !
مي رساند عاقبت خود را به ماه !
من، چه مي گويم، جدا از ماه خويش
بين ما،
افسوس،
اقيانوسها ...
فریدون مشیری
.::Ho3EiN::.
ساعت22:02---11 آبان 1390
تو ميري آره ميدونم نميگم كه بمون پيشم
ولي تا لحظه رفتن يه عالم عاشقت ميشم
قمیشی
mashkok
ساعت20:42---11 آبان 1390
توبه من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب الوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
مت رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت.
(حمید مصدق)
دلم نیومد کامل ننویسم
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب الوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
مت رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت.
(حمید مصدق)
دلم نیومد کامل ننویسم
.::Ho3EiN::.
ساعت23:35---10 آبان 1390
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست /گر دردمند عشق بنالد غریب نیست .
سعدی
حامد صالحی
ساعت22:07---10 آبان 1390
تا نیست نگردی وه هستت ندهند
این مرتبه با هستِ پَستت ندهند
چون شمع،قرار سوختن گر ندهی
سر رشته ی روشنی به دستت ندهند
"شیخ بهایی(ره)"
این مرتبه با هستِ پَستت ندهند
چون شمع،قرار سوختن گر ندهی
سر رشته ی روشنی به دستت ندهند
"شیخ بهایی(ره)"
رضا
ساعت21:23---10 آبان 1390
تا مرا دم،تو را دم در یاد است
دوستی من و تو بر باد است
>>ضرب المثل>>
دوستی من و تو بر باد است
>>ضرب المثل>>
ارسال توسط مهرنوش نعیما
آخرین مطالب